به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسید
دل من گرفته از ۸ هوس سفر نداری ز غبار این حلی
همه آرزویم اما چه کنم که انتقالی نیست
به کجا چنین شتابان
به هرآن کجا که باشد به جز اینسرا سرایم
سفرت بخیر اما تو رو دوستی خدا را
چو از این حلی وحشت به سلامتی گذشتی به المپیاد به نمره برسان سلام ما را
بچه ها نمرات ترم 2 رو سایته
جهت اطلاع رسانی فوق العاده خوب مدرسه که در حد ... .
وقتی نفر وسط تقربیا" 16.5 بشه وای به حال بقیه
نام راننده سرویس معروف اگر مثلا کیوان دارستانی باغی باشد می شود:db
هو المحبوب
وقتی آمدم، موی سپیدی بر چهرهام نبود و اکنون پس از گذشت بیش از بیست و یک سال، با قامتی راست و امیدوار، محیط کارم را ترک میکنم؛ با فرزندی رشید به نام سمپاد برای ایران اسلامی: مقاوم و سازشناپذیر. در این مدت، دو تن بیش از همه مرا ممنون خود ساختند: رهبر معظم انقلاب که با دفاع از سمپاد در شورایعالی انقلاب فرهنگی، به این نهال امکان غرس دادند و همواره نگران کاستیهای آن بودند؛ و نخست وزیر وقت، جناب آقای مهندس میرحسین موسوی که مرا به این مسیر کشاند. در این مدت سعی کردم مدیرانی داشته باشم که به فرموده امام راحل (ره) بر ریاست ریاست کنند، نه دریوزگی مدیریت، و در این که تا چه حد موفق بودم، هیچ گاه تردیدی نداشتهام. هر چند، هر کسی در گزینش خود دچار خطا میشود و من تا آخرین لحظه در هدایت مدیرانم به سوی استقلال و تعهد به انقلاب و اسلام ــ به جای تعهد به خطوط سریع السیر و قلیل البقا ــ کوشیدم. بچههای این سرزمین را در هر کجای ایران عزیز، همانند هر ایرانی مسلمان، با تمام وجود دوست داشتهام و این دوست داشتن را لازمه ذهن هر معلمی میدانم که بخواهد راه انبیا، و نه دریوزگی اغنیا، را طی کند. سمپاد را برای آنها به وجود آوردم که کمتر کسی به فکر آنهاست. وقتی فرزند استانداری در آزمون ورودی سمپاد مردود میشد، خوشحال نمیشدم، اما وقتی فرزند بلالفروش روبروی همان استانداری قبول میشد، از شادی در پوست خود نمیگنجیدم.
خدا را شاکرم که با حداقل سرمایه مادی و بیشترین سرمایه معنوی، مراکزی را تأسیس کردم که اولیای قبول نشدگان با درایت آن، اقرار به وجود رقابت سالم میکردند و فقط معدود راهنیافتگانی بودند که به لجنپراکنی و فحاشی میپرداختند. برای من اما، نه تعریف پذیرفتهشدگان و نه توهین معدود راهنیافتگان، تفاوت بنیادینی نداشت. به هیچ ناحقی حق ندادم و از اصلاح هیچ اشتباهی ــ حتی اگر مقدمه لجنپراکنی برایم میشد ــ رویگردان نشدم.
در کنکور امسال، با وجود اعلام نتایج بر روی سایت، وقتی به من اعلام شد که دو سئوال، پاسخهای نزدیک به هم داشتهاند و کلید چهار سئوال نیز جابه جا شده است، بدون لحظهای تردید تصمیم گرفتم آن دو سئوال را حذف و کلید چهار سئوال را اصلاح و مجدداً اسامی پذیرفته شدگان را به همراه اسامی کسانی که حقشان ضایع شده بود، بر روی سایت بگذارم. میدانستم که با یک «سونامی ردشدگان» روبرو خواهم شد و تازه بعد از این اعلام بود که اعتراضها صورت گرفت و انعکاس آن موجب درخواست غیر قانونی لغو کنکور، هم از سوی دوستان ساده لوح و هم از سوی ستیزهگران شادمان، شد. در ادامه، ادعای یافتن 16 غلط جدید و تشخیص آن در طی چند ساعت و عدم قدرت به اثبات رساندن حتی یکی از این غلطها مطرح شد و حتی در 20 اردیبهشت ماه، کلیه اشکالات با صدا و سیما مطرح و ضبط تلویزیونی شد، ولی با وجود پوشش رسانهای هیاهوی ردشدگان، حتی یک ثانیه از آن پخش نگردید؛ واقعاً چه عدالتی! در اینجا باید از وزیر محترم آموزش و پرورش به جهت حمایت از برگزاری مرحله دوم آزمون ورودی سمپاد در اردیبهشت 1387 قدردانی نمایم که این موافقت در پی گزارش مستند سمپاد حاصل شد.
از مرداد ماه 87 به بعد، با هر مدیری که جلسه داشتم، خداحافظی می کردم و حتی برای نیمسال اول تحصیلی، ساعت موظف تدریسم را در دانشگاه پر کردم. انبوهی از کارهای جنبی، نظیر آرشیو فصلنامه روانشناسی و زونکنهای مربوط به سایر فعالیتهایم را به خارج از سازمان انتقال دادم تا در روز موعود (!) سبکبار خداحافظی کنم، هر چند خود این امر نیز خالی از عواقب نبود. متأسفانه کار انتخاب جایگزین کمی به طول انجامید، تا این که در بعد ازظهر 16 دی ماه، طی یک نمابر ساده، نام جانشینی که حدود یک ماه قبل از آن مطلع شده بودم، برایم ارسال شد. همان شب به راننده گفتم ماشین را بخواباند و خود با وسیله شخصی یکی از همکاران، سمپاد را ترک کردم.
اکنون احساس میکنم باری را از دوشم برداشتهاند و از هرگونه قصور و تقصیری که در این مدت داشتهام، از پروردگارم و عزیزان سمپادی پوزش میطلبم. آنچه تأسیس شده، به خاطر ایران اسلامی بوده است. سمپاد در آن زمان، زیر بمباران و موشک باران ایجاد شد و نامه درخواستش در روزهای سخت جنگ به ریاست جمهوری ارسال شد. آن روز، یکی از اساتید آموزش و پرورش دلیل مخالفتش با تأسیس را این موضوع اعلام کرد که پذیرش دانشآموز با معدل 19 و تحویل دادن دانشآموز با معدل 19 هنر نیست. رهبر انقلاب در پاسخ فرمودند، این گفته وقتی صحیح است که فرض کنیم در شرایط فعلی دانشآموزان با معدل 19 وارد مدارس میشوند و با معدل 19 از همان مدارس خارج میشوند، در حالی که عملاً این طور نیست.
از میان شش وزیر روی کار آمده در این مدت، تنها یک وزیر برایم کمآزار بود و من چه شبها که تا صبح نگران این کودک نوپا، بیخوابی را تجربه نکردم. فکر نمیکردم این نهال در کنار سایر نهالهای آموزشی نظام مقدس ما این چنین سریع به بار بنشیند؛ آن هم با وجود آن همه هیاهوی فرار مغزها و اطلاعاتی که هیچ وقت تبیین و تفسیر نشد و فقط چماقی بر سر سمپاد ماند که معلوم نبود در دست چه کسی است.
فرزندان سمپادیام! اطمینان داشته باشید هیچ کجا مانند وطن یک فرد نیست و هیچ افتخاری بالاتر از تلاش برای تعالی و رشد و شکوفایی سرزمین مادری نیست، و این تنها در سایه باور توحیدی امکانپذیر خواهد بود. اگر شما بر این باور باشید، کاری کارستان خواهید کرد و عظمت و مجد گذشته سرزمینتان را تکرار خواهید نمود.
همکاران سمپادیام! میدانم از میان شما، آنان که به راه سمپاد معتقد بودید، از نظر مادی هیچ بهرهای نگرفتید و بیش از آن چه موظفتان بود، کار کردید. در هر شهری با کوشش شما مدارس سمپاد جان گرفت و آن که کمتر از همه نقش داشت من بودم و آن که بیش از همه ناسزا شنید، شما بودید. هر کجا هستید، به خدمت خود ادامه دهید و بدانید که خدا تنها داوری است که میتوان به او تکیه کرد و امید داشت.
من خوشحالم که هیچ یک از سفارششدگان معدود نمایندگان مجلس و معدود کارگزاران نظام ــ که عادت به ثبت سفارش داشتند ــ به سمپاد راه نیافتند، که اگر این چنین بود، در طول این سالها با سمپادیهای عاشق و در عین حال مطالبهگر روبه رو نبودم.
امیدوارم ایران عزیز از زعفران وجود شما پربهره باشد و روزهای شکوفایی علمی ایران اسلامی، مسیر رهروان بعدی را روشنتر و شادابتر سازد. در پایان، عذرخواهی میکنم از این که از آنچه در ذهنم برای سرمایههای سرزمینم بود، بخش ناچیزی را تحقق بخشیدم و همواره کلام رهبرم در پیش رویم بود که:
«عدالت» به معنای این نیست که ما با همه استعدادها با یک شیوه برخورد کنیم؛ نه، استعدادها بالاخره مختلف است. نباید بگذاریم استعدادی ضایع شود و برای پرورش استعدادها باید تدبیر بیاندیشیم؛ در این تردیدی نیست. اما ملاک باید استعدادها باشد و لاغیر؛ عدالت این است.
و با تفألی از لسانالغیب:
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگهدار که من میروم الله معک
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
جواد اژهای
87/10/22
دوتا مرد بود دوتا مرد هست دو تا مرد...
جناب آقای ب.الف (سطح ...)
جناب آقای م.ص (داش)
می خواستم از با جنبه ترین دانش آموزان حلی n قدر دانی کنم.
نرون مرد ولی رم نمرده است
اژه ای رفت ولی سمپاد هم رفت!!!!
اینو برا سمپادیا نوشتم ....
ملچ نمیفهمه....
تبریک می گویم به مسئولین گ گ گ محترم مدرسه که تلاش و لجبازی هایشان ثمر داد و هیچ کس مرحله دو قبول نشد ..... البته باید هم قبول نمیشد تا وقتی مدارسی هستند که برای بچه هایشان کلاس میگزارند و اهمیت قائل اند تا هستند مدارسی که هفته ای 3 روز از صبح کلاس المپیاد دارند ... تا وقتی هستند مدارسی که وقتی کسی مرحله اول قبول میشود 24 ساعته رویش کار میکنند چرا ما قبول شویم ..... خدا جای حق نشسته .... اگه مدرسه ما قبولی میداد ظلم بو ظلم
مدرسه ما چه جوری قبولی بده وقتی معاون آموزشی همین مدرسه که خیلی هم ادعایش میشود قول میدهد که برای مرحله دوم کلاس بگذارد حتی 5 دقیقه حتی 5 دقیقه حتی 5 دقیقه کلاس حتی کلاس پولی نمیگذارد .........
کجاس اون وعده ها کجاس اون ادعا ها کجاس اون اسم های گنده که همه رفیقت بودن آقای معاون!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خجالت هم خوب چیزیه //// دروغم دیگه حدی داره /////
برین ببینین برین حلی 5 و2 ببینین اینا که دیگه قدیمی نیستن پس فرق مسئو لینشان با ما چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فرق این است....... که گشادان با زحمت کشان فرق دارند فرق دارند .....
این چه روزی ایست آقایون مسئول که اندازه همسایه بقلی مام از سمپاد حالیتون نیست اگه کنکورمونم خراب نشد اگه کنکورمونم خراب نشد......................
این دروغا دیگه بسه .... چندسال دیگه میخوایند تو جلسه آقای فری پور بیارین چند سال دیگه میخوایند تو جلسه معارفه خالی ببندین....ها
با اون مدیریم که موفقیت تو مسابقات رباتیک محلات شهرداری منطقه یک تهرانو از قبولی المپیاد با رزش تر میدونه ......................
هیهات هیهات از دروغ از زر مفت
دیگه بسه دیگه شورشو درآوردین
و هیچ کس هیچ کس نیست بداد ما برسه جز خدا ................
میگم از ته دل میگم از صمیم دلم داد میزنم ای خدا
ای خدا خودت به حق این ماه عزیز بین ما و این مسئولین دروغگو حکم کن..................
با عرض تبریک به همون حلیه و جناب ملچ. هیشکی مرحله 2 قبول نشده و تلاش های مدرسه به ثمر نشست. فقط اینکه پرستو رو سایت نمی زنه خدا می دونه!
آورده اند که روزی ملک شاه خوابی دیده و پریشان و افسرده به نزد کبودک آمده تا خواب گزار را احضار کنند ... بعد از اندکی خواب گزار به دربار آمده و گفت : سرورم این چه خوابی است که رنگ از رخ همایونی پرانده است .... همی ملک شاه خواب را بازگو کرده که ازاین قرار است که در خواب دیدم که حوالی ساعت هفت در سازمان سنجش بودم ولی ناگهان دیدم که که از کریمخان آمده و در جردن هستم ... سری برگرداننده و دیدم در باشگاه ایستاده ام ..........
خواب گزار اندکی تلطف نموده و پس مدتی لب به سخن گشوده و گفت که تعبیر خواب اعلیحضرت این است که هفت سال برکت و خوبی و نعمت خواهیم داشت و پس از آن هفت سال بدبختی و خشکسالی و مصیبت بر شما نازل خواهد گشت که سازمان سنجش نشانه کنکور و همای سعادت و نیک روزی است و باشگاه نماد ذلت و مصیبت و نحوست است... پس تا میتوانید در این هفت سال تست کنکور جمع کرده تا در هفت سال المپیاد بی تست نمانید.....
آورده اند که ایامی در مملوک ملک شاه در زمین چوگان پاها و دستها بسیار شکستندی و روزانه تعدادی مجروح از این سبب موجب درآمد مریضخانه های منطقه میشدندی ...... این بود که رییس الدوله زودسرابی که از مربیان چوگان بودندی و توپخانه نیز دست او بود هراسان به نزد وزیر اعظم آمد و درباره اوضاع اسف بار زمین اندکی اختلاط کرد .. و وزیر اعظم خنده ای کرد و گفت مهم نیست ... بگذار بچه ها بپیچانند و حالش را ببرند .. ول کن ما در باجگاه هم زمینمان همین طور بود ...... اما زوسرابی هم که انگار به طرز معجبی قانع شده بود زبانش نیک لال بشد و از دفتر به بیرون بزد...
فردا روز به دربار ملک شاه آمد تا شاید او حیلتی برای اوضاع زمین کند... و وارد شد و پس از اندکی خاراندن پاچه موضوع را به ملک شاه گفت ... ملک شاه هم دستی بر دست دیگر فشرد با ابراز رضایت گفت که حتمن پیگیر ماجرا میشود ....
اما فردا روز ملک شاه آسفالت چی را به دربار آورد و از دخل و خرج این امور از او پرسید و آسفالت چی که در نهایت فضاحت گفت 200 سکه و از آنجا که خزانه ملوکانه تنها 20 سکه داشت ملک شاه پیکی را منطقه فرستاد تا از دربار بابک همی خراجی به دست آورد که بابک هم با بخشنامه ای کوبنده ملک شاه را به جای خویش افکند.....
اما ماه ها ماه ها گذشت و زمستان فرا رسید و ملک شاه با بهانه اینکه آسفالت در زمستان گران افتد چون در سرما منقبض شود .. ترمیم زمین را به تابستان افکند...
اما روزها بگذشتی و تک تک سربازان در زمین چوگان مجروم شدندی و پا از کف بدادند در این میان کواکب الدوله که رصدخانه دربار را در اختیار بداشت و برو و بیایی در باجگاه داشت مجروح شد و در آستانه پیکارهای مرحله دوم رصدگران به بیمارستان رفت....
و اما این عمر نیز بگذشت و ایام گذشت و ملک شاه مخ بسیار زنددی که پول آسفالت گیرد اما هیچ یک مقبول نیفتاد و زمین چوگان ماند و جراحات و زودسرابی که میگرید و وزیراعظم میخندد و ملک شاه در این میان هم چنان دست رضایت بر دست دیگر می فشارد.....
-----------------
مسالک السمپادین جلد3 باب اول
با سلام خدمت دوستان
انشاالله قصد داریم تو تابستون خیلی بهتر و پربار تر در خدمتون باشیم پس تازه اول کاره با ما همراه باشید
از امروز میخوایم کارا و ارسالها را منظم تر و بابرنامه کنیم که:
مطلب مسالک السمپادین که یکیش منتشر شد از این هفته چهارشنبه ها و یکشنبه های هر هفته (معمولا عصرها )منتشرخواهدشد.
مقاله روزگار پربارتر و علمی تر و منتقدتر پنجشنبه هرهفته منتشر خواهد شد
و یواش یواش یه نظمی به ارسالها خواهیم داد پس با ما همراه باشین چون این اول کاره و خیلی حالا کار داریم
mahasen sangin
آقو ما از اولش که اینطوری نبودیم
عاشق هنر و موسیقیو بودیم
ولی یه بار عکس ناصیر کریامی رو از روی طبیعتو کشیدیم بهش نشون دادیم
آقو عصبانیو شد همچین ما رو زدو ها مرگ مغزی شدیم دو روز هم زیر دستگاهو بودیم که آزمایشو گرفتن دیدن بدرد اهدای عضوو هم نمی خوریم (ههههههههههه له لهم آقو)
بعدم که دیدن اینطوریو شدیم مارو از طبقه دوم ICU پرت کردن پایینو که افتادیم تو آب و زنده شدیم ولی هر کدوم از استخونامون 2763 تکه شد
اینجوریو بود که هنرورو گذاشتیم کنار رفتیم پیش ملچو گفتیم می خوایم المپیادو بخونیم...
ادامه داردو...
بچه ها تبریک می گم
مدرسه بعد از احداث زمین فوتبال 1000000000 نفری
احداث سالن بسکتبال
بزرگترین استخر خاور میانه(همون چاه توالت خودمون)
احداث سالن والیبال
آوردن مربی پارکور
درست کردن زمین و جاروی کوئیدیچ
و
...
حالا امکانات ورزش جنگ ستارگان حاضر شد.
باور نمی کنید، خودتون ببینید: