بچه ها
من دیگه احتمالا" نمی یام
اما دوستان دیگه هم هستن
خدافظ.............
*گوزل چای*
*مخترع برزوچلفسکی* سابق
شکلاتی هم از رنگای آفریده ی خداس دیگه و البته رنگ بچه های حلی n بعد از دیدن نمرات
خودتون ببینید
من هیچی نمیگم:
شحنه یار ماست هرکو خسته شد گو مرا بسته به پیش شحنه بر
شحنه را چاه زنخ زندان ماست تانهم زنجیر زلفش پای بر
دیوان شمس
الا ای شحنه خوبی زلعل تو بسی گوهر بدزدیدست جان من برنجانش برنجانش
گر ایمان آورد جانی به غیر کافر زلفت بزن از آتش شوقت تو اندر کفر و ایمانش
دیوان شمس
در زندان جهان را به شجاعت بکنیم شحنه عشق چو با ماست ز کی پرهیزیم
شحنه عقل اگر مالش دزدان ندهد شحنه را هم بکشانید و به سلطان آرید
در دل شحنه چو حق الهام داد که چنین صورت بساز از بهر داد
تا تو عالم باشی و عادل قضا نامناسب چون دهد داد و سزا
انوری
دیوان اشعار
قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۴ - مدح کمالالدین ابوالمحاسن نصر
کمال کل ممالک جمال حضرت شاه
ابوالمحاسن نصر آن نصیر دین اله
امیر عادل و صدر اجل مهذب دین
که فخر بالش صدرست و عز مسند و جاه
نظام داد همه کارهاء معظم من
اگرچه بود از این بیش بینظام و تباه
سپهر رفعت و خورشید روزگار که هست
مدار جنبش قدرش ورای گردش ماه
گشاده هیبت او از میان فتنه کمر
نهاده حشمت او بر سر زمانه کلاه
ز فوق قدرش گردون بمانده اندر تحت
ز اوج جاهش کیوان بمانده اندر چاه
به وهم از دل کتم عدم برآرد راز
به کلک بر بد و نیک فلک ببندد راه
چه حل و عقد قلمش آسمان بدید چه گفت
زهی قضا و قدر لا اله الا الله
به باد قهر ببرد ز سنگ خاره سکون
به آب لطف برآرد ز شوره مهر گیاه
به یک سموم عتابش چو کاه گردد کوه
به یک نسیم نوازش چو کوه گردد کاه
صمیم فکرتش از سر اختران منهی
صفای خاطرش از راز روزگار آگاه
اگر به رحم کند سوی شور و فتنه نظر
وگر به خشم کند سوی شیر شرزه نگاه
دهد عنایت او شور و فتنه را آرام
کند سیاست او شیر شیرزه را روباه
ایا موافق امر ترا زمانه مطیع
ایا متابع حکم ترا ستاره سپاه
ز همت تو سخا مستعار دارد جود
ز رفعت تو فلک مستفاد دارد جاه
تویی که عدل تو گر دست را دراز کند
شود ز دامن که دست کهربا کوتاه
بجز تفکر مدح تو نیست در اوهام
بجز حکایت جود تو نیست در افواه
از آسمانهٔ ایوان کسری اندر قدر
ترا رفیعترست آستانهٔ درگاه
زمان نیابد جز در عدم ترا بدگوی
زمین ندارد جز در شکم ترا بدخواه
امان دهد همهکس را ز خصم همچو حرم
حریم حرمت او چون بدو کنند نگاه
بزرگوارا این بنده را به دولت تو
نماز شام امل گشت بامداد پگاه
اگر نه رای تو بودی برویم آوردی
سپیدکاری گردون هزار روز سیاه
مرا اگر به خلاف تو متهم کردند
بران دروغ تمامست این قصیده گواه
به خون زرق بیالود خصم پیرهنم
وگرنه پاکتر از گرگ یوسفم به گناه
همیشه تاکه بسیط است صحن این میدان
هماره تا که محیطست سقف این خرگاه
موافقت چو موالی ندیم شادی و عیش
مخالفت چو معادی قرین ناله و آه
یکی موافق رای تو باد در بد و نیک
دگر مسخر حکم تو باد بیگه و گاه
به کلک مشکل گردونگشای و دشمنبند
به عدل حرمت ایمانفزای و کفر به کاه
امروز که رفتم کتاب درسی بخرم...
خیلی شاد و راحت دست کردم جیبم که یه 10 و 15 تومنی پول کتاب درسی بدم...
که فروشنده با لبخندی گفت میشه 33 تومن!!!! من هم دهنم وا موند که کتاب درسی 33 تومن... نه بابا
خلاصه 33 تومن برخلاف رضایت دادیم از اونجا که کتاب درسی مفت نمی ارزد!!!
اما
وقتی اومدم و یه نگاه به کتابها انداختم دیدم این گرانی یه دلیلی داشته....
خوشبختانه امسال برگه همه ی کتابها سفید است و دیگه مثل پارسال خبری از اون برگه های کاهی آشغال نیست...
و بدین سبب خدا را شکر گفتیم به سبب فرج بعد از شدت....
من نه بیشعور و نه احمق ، و نه پستم صدرا
و نه بیکار نه علاف و نه مستم صدرا
من نه گردم و نه پرزور و نه رستم صدرا
هرکسی نمره فیزیک خودش این دیده
هم بزد بر سر خود هم ز خودش نالیده
من نه تنبل و نه خنگم و نه جاهل صدرا
به خدا قند به دست گشت هلاهل صدرا
نه بمیرم نه روم نزد مناهل صدرا
هر کسی گفته که من 20 شوم خندیده
بعد از اعلام نتایج ز خودش گرخیده
لطف کن دوست بده برگه ی ما را صدرا
بخدا مردم من ای دوست ز بابا صدرا
بده برگه و نده مرگ مرا یا صدرا
هر کسی بد بنویسد فاتحه خواندیده
بعدشم رفته به قبر و خوب آرامیده
ندهم آدرس قبرم به شما ای صدرا
که به دنبال جسد گردی تو پاپی صدرا
خبر مرگ بیاید بزند پی صدرا
هر کسی دوست جوابش ندهد گندیده
مثل چیزی ، که به عمرش برسد پوسیده
«این بار نه درباره حلی n»
شاید به تر است به قول استاد بگویم(ییم) چه داریم اما این بار پست نا ثابت
شاید نباید...
راه داریم ؛ در روز راه می رویم راه می برندِ مان راه می بریمِ شان ؛ در راهیم ، 2 ساعت ، 3 ساعت ، عمری در راهیم می رویم می بریم برویم نرویم می رسیم؟!
می بینیم ؛ در روز می بینیم می بینندِ مان می بینیمِ شان ؛ شاید نباید می دیدیمِ شان شاید نباید می دیدند ما ؛ هر روز ، هر وقت ، با چشمان بسته ؛ می بینیم؟!
می رویم ؛ از شریعتی (دکتر) ، صادقیه (راستی؟!) و... ،فروش گاه می بینیم ، یک دیگر را می بینیم ، برخی را نمی بینیم ، خدا ما را ببیند ، می بیند؟!
خدا ما را می بیند ما خدا را می بینیم در برگ سبزِ پاک نه در درون نا پاک.
می گوییم ؛ در روز می گوییم می گویند به ما ؛ شاید نباید می گفتیم شاید نباید می گفتند ؛ هر گاه ، هر روز ، با دهان بسته ؛ به پایان رسید حرف های ما؟!
می جنگیم ؛ در روز می جنگیم می جنگند با ما ؛ شاید نباید می جنگیدیم شاید نباید می جنگیدند ؛ هر سو ، هر جا ، با خود ، بی خود ، بی فنگ با خلق ؛ شاید نباید می جنگیدیم شاید نباید می جنگیدند تمام شد جنگ های ما؟!
***
با ذهن می پوییم ، با دل می بینیم ، با عشق می رویم ، با چشم می گوییم ، با چه می جنگیم؟
***
من نخبه ام؟ نمی دانم اما می دانم شوق آموختن دارم دانش آموزم.
با قلم می جنگم.
شوق آموختن دارم ؛ آموخته ام چیز های را در چهار سالگی نیاموختم.
اکنون در 17 سالگی می آموزم.
آموخته ام که باید چون بزرگان جواب ابلهان را از سبیل تلطف باز داد و از کوزه همان برون تراود که در اوست.
اما نیاموخته ام که کوزه برخی ابلهان شکسته ، چیزی ندارد که بتراود ، چیزی نیست که بتراود حال چه سود تراوش کوزه ی من؟!
من از ابله جاهل نشوم (؟!) اما او صاحب ادب می شود؟
آموخته ام که هر که آن جا نشیند که خواهد و مرادش بود چنانش کشند که نخواهد و مرادش نبود.
اما من آن جا ننشستم که مرادم بود اما کشتن مرا از درون که نخواستم و مرادم نبود.
ادامه دارد...
با سلام ...
دوستان و همراهان عزیز از این پس می توانید از دامین های زیر برای دیدن وبلاگ استفاده کنید:
helli.ml
hellischool.cf
حسین مهری ، متولد دهم بهمنماه سال 1353 ؛ تهران
پنج سال دورهی ابتدایی را در دبستان شهید دکتر مفتح منطقهی 19 شهر تهران گذراندم. مهرماه سال 1365 دورهی راهنمایی تحصیلی را در مدرسهی راهنمایی شهید محراب مدنی منطقهی 19 شهر تهران آغاز کردم. در این سال مدرسهی نمونه دولتی ابنسینا منطقهی 19 شهر تهران تأسیس شد و با مقداری تأخیر در 13 آبانماه سال 1365 با حضور وزیر وقت آموزش و پرورش (دکتر اکرمی) شروع به کار کرد. از آن جا که در آزمون ورودی این مدرسه شرکت کرده بودم و پذیرفته شدم از اواخر آبانماه 1365 به مدرسهی نمونه دولتی ابنسینا منتقل شدم و تا پایان دورهی راهنمایی تحصیلی در آن مدرسه تحصیل کردم.
با پایان دورهی راهنمایی تحصیلی در آزمون ورودی دبیرستان نمونه دولتی رشد منطقهی 16 شهر تهران شرکت کردم و پذیرفته شدم و تحصیلات دورهی متوسطه را در مهرماه سال 1368 در رشتهی ریاضی ـ فیزیک آغاز کردم و چهار سال دورهی متوسطه را در همین مدرسه گذراندم.
در تمام دوران تحصیل از درسهای ریاضی و فیزیک لذت میبردم. در سال 1371 دانش آموز سال چهارم دورهی متوسطه بودم و از سر کنجکاوی و علاقه و بدون این که به شکل ویژهای برای آزمون المپیاد کسب آمادگی کرده باشم یا سؤالهای دورههای گذشته آزمون المپیاد ریاضی را دیده باشم در آزمون مرحلهی اول المپیاد ریاضی شرکت کردم و به همراه حدود صد و ده نفر دیگر از دانش آموزان سراسر کشور برای شرکت در آزمون مرحلهی دوم انتخاب شدم.
اردوی آزمون مرحلهی دوم المپیاد ریاضی و کامپیوتر در سال 1371 در دانشگاه شهر اصفهان و در روزهای دههی فجر برگزار شد و آزمون المپیاد ریاضی در دو بخش و دو روز مجزا برگزار شد و تیم ده نفرهای برای شرکت در اردوهای آمادگی آزمون جهانی المپیاد ریاضی در کشور ترکیه انتخاب شدند که من جزو انتخاب شدگان نبودم ولی خیلی خوشحال بودم هم از بابت آشنایی با المپیاد ریاضی و دانش آموزهایی از سراسر کشور که آنها هم از ریاضیات لذت میبردند و هم از بابت این که دوست عزیز و همکلاسی پرتلاشم آقای عمران احمدی درویشوند بین انتخاب شدهها بود.
در سال 1372 در دو آزمون سراسری شرکت کردم و در رشتهی مخابرات در دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شدم.
به سبب علاقهای که به یاددادن داشتم همزمان با آغاز تحصیلات دانشگاهی در مهرماه 1372 در همان دبیرستان محل تحصیل خودم (دبیرستان نمونه دولتی رشد منطقهی 16 شهر تهران) به فعالیتهایی در زمینهی آموزش پرداختم. در سال اول به عنوان معلم تست مکانیک پایهی چهارم و معلم حل تمرین جبر و آنالیز پایهی سوم. از آن زمان تا به حال فعالیتهای مختلفی در زمینهی آموزش انجام دادهام که تا جایی که حافظهام یاری میکند، به آنها اشاره میکنم.
1. تدرس دروس فیزیک دورهی متوسطه در پایههای مختلف و به ویژه فیزیک پایهی پیش دانشگاهی در دبیرستانها و مراکز پیشدانشگاهی گوناگونی در استان تهران از جمله ”نمونه دولتی رشد منطقهی 16“، ”نمونه دولتی الزهرا (س) منطقهی 17“، ”نمونه دولتی بشری منطقهی 19“، ”مرکز آموزشی فرزانگان چهاردانگه“، ”مرکز آموزشی فرزانگان حضرت زینب (س) شهرری“، ”نمونه دولتی امام حسین (ع) منطقهی 18“، ”نمونه دولتی فدک منطقهی 18“, ”مجتمع آموزشی روزبه ونک“، ”مجتمع آموزشی ندای ریحانه منطقهی 10“، ”غیرانتفاعی امام خمینی (ره) منطقهی 16“ و . . .2. تدریس در دورههای آموزشی آمادگی المپیاد فیزیک در مراکز آموزشی گوناگونی از جمله ”نمونه دولتی رشد منطقهی 16“، ”مرکز آموزشی فرزانگان چهاردانگه“، ”نمونه دولتی امام حسین (ع) منطقهی 18“، ”نمونه دولتی فدک منطقهی 18“, ”غیرانتفاعی امام خمینی (ره) منطقهی 16“، ”غیرانتفاعی شهدای کارگر مشیریه“, ”مجتمع آموزشی ـ فرهنگی علامه طباطبایی واحدهای کارگر, آبشناسان و ادونس“، ”مرکز آموزشی استعدادهای درخشان شهید رجایی اسلامشهر“، ”دبیرستان ایثار منطقهی 3“ و . . .
3. سرگروه و عضو شورای نویسندگان گروه فیزیک مؤسسهی کوشیار
4. همکاری در آمادهسازی نرم افزار ”آزمایشگاه مجازی فیزیک“ شرکت رهنما.
5. همکاری در آمادهسازی نرم افزار ”آزمونیار“ در بخش فیزیک.
6. عضو گروه برگزار کننده و مدرس کلاسهای آمادگی المپیاد فیزیک سازمان آموزش و پرورش شهر تهران
7. سرگروه فیزیک مرکز آموزشی فرزانگان چهاردانگه
8. مشاور آموزشی پایهی اول دبیرستان نمونه دولتی امام حسین منطقهی 18
9. تدریس در دورههای کوتاه مدت آشنایی و آمادگی المپیاد فیزیک در شهرهای ”قم“، ”خرم آباد“ و ”بروجرد“.
10. عضو گروه طرح سؤال فیزیک و آمادسازی چندین دوره آزمونهای چهارگزینهای برگزار شده در مراکز مختلف در سطح شهر تهران
با سلام
وبلاگ خوبی توسط مدرسه درست شده که برای اولین بار در تاریخ مدرسه یکی اومده به هویت سمپاد توجه کرده و حرف حساب زده این همون وبلاگی است که آقای قباچی فرمودند....
به آدرس helli8.blog.ir
مثلا یکی از پست های اون اینه...
"حقیقتن توصیف آنکه سمپاد فقط یک سازمان، نهاد و یا حتّا یک دفترِ اداری کوچک است شاید کمی بی انصافی باشد...
به نظر می رسد سمپاد بیش از هرچیز یک "احساس" است بین عده ای آدم، که نمیدانند چرا در کنار هم هستند، که نمیدانند حتّا این اسم به چه دردی میخورد، که نمیدانند آخرش که چی؟!
امّا هرچه هست، آرامش بخش و دوست داشتَنیست، دل گَرمیست مشترک و زیبا..."
که از همین جا بر جناب صدرا سلطانی عزیز درود میفرستیم که حرف حساب میزنن و در عرض چند روز همچین بلاگی رو آماده کردند که در عرض 2 سال نشد... خوشحالیم که یکی که سمپادیه و درد سمپادی او میدونه و سمپادی رو درک میکنه در مدرسه دارا مسولیت شده اند....
برای شما آرزوی موفقیت داریم ... و از همینجا اعلام میکنم که حلی سی افی ها آماده همکاری اند....
به امید روزهای بهتر برای حلی n..
سلام دوستان
یه مدت نا فعال بودیم
ولی از مهر شروع می کنیم
منتظر مطالب جالب باشید
منتظر بالو هم باشید
این کتاب برای دوستان نظیر بلطانی و جیضی که به تحصیل در رشته ریاضی محض دانشگاه آکوت AKUT
(Aliabad kattun University of technology) علاقمندند مفید می باشد.
کتاب اصول آنالیز ریاضی رودین
متاسفانه لینک کار نمیکنه !!1 نمیدنم چرا.. دیگه خودتون کپی کنید..
http://s5.picofile.com/file/8137228218/%D8%A7
دانلود کتاب جبر مجرد هرشتاین از آدرس زیر:
بزودی کتابهای مفید انگلیسی و ترجمه دیگری منتشر خواهد شد... ا
این بار سپاس گذاریم از این که همان گونه که به دبیران اهمییت داده شده بود این بار به امکانات محیط آموزشی نیز اهمییت دادید و سنگ تمام گذاشتید.
سپاس گزاریم نه از شرکت ال جی بلکه از مدیری که خود بر سر کار ایستاد به امید شکوفایی به امید بالندگی
ما با امید به امیدواری وی پاسخ زحمات او و دبیران و کادر مدرسه را خواهیم داد آری دوره یک نسوخت بلکه الگو (مرگ بر الگو)شد الگویی نه برای توسعه نمونه که برای آن هایی که باور دارند که نمی توانند.
آری نتایج المپیاد نداشتیم اما خواهیم درخشید در آسمان افتخار پر نور و بی غرور و خواهیم فهماند که زیادی مدارس سمپاد باعث خوش حالی دشمنان نشد که علامه حلی دیگری آفریده شد پر شور و بدون آفت غرور
باز هم سپاس گزاریم.
...آقو پس از اتمام مراحل اداری و این ها ما رسمن رسمن (رسم الخط نصیرو) شدیم دانش آموز حلیو از اون جایی که در هر جایی انسان برای تکاملو به دوست احتیاج داره ما هم برای دستیابی به این مهمو دست به کار شدیم.
...تا این که یکی رو دیدیم که شلوارش شبیه پا بود پاش ها شبیه شلوارو.
این آقا با یک لحن عجیبو به یکی دیگه هی می گفت گوشتو که ما منظور این آقا رو به درستی متوجه نشدیم.
بعدن که ما رو شناخت ها هی خاطرات غیر قابل پخشش رو واسه ما تعریف می کرد اصن جوری می گفت که ما در ثانیه هزاران هزار بار مثل آفتاب پرستو رنگ عوض می کردیم از اون جایی که یک وقت این آقو در ما اثرو نکند تصمیم به تعویض دوست گرفتیم ههههه داغونم آغو از درون لهم...
که یهو دیدیم یه آقویی نشسته هزاران نفر مثل این منظومه ها با فلش مموری دورش می گردند با هزار زخمو و داغونی رفتم پیشش اسمش آقوی....