علامه حلی n

علامه حلی n

درباره علامه حلی n
علامه حلی n

علامه حلی n

درباره علامه حلی n

خاطرات آقوی هم ساده ... این قسمت: بالو

...آقو پس از اتمام مراحل اداری و این ها ما رسمن رسمن (رسم الخط نصیرو) شدیم دانش آموز حلیو از اون جایی که در هر جایی انسان برای تکاملو به دوست احتیاج داره ما هم برای دستیابی به این مهمو دست به کار شدیم.


...تا این که یکی رو دیدیم که شلوارش شبیه پا بود پاش ها شبیه شلوارو.


این آقا با یک لحن عجیبو به یکی دیگه هی می گفت گوشتو که ما منظور این آقا رو به درستی متوجه نشدیم.


بعدن که ما رو شناخت ها هی خاطرات غیر قابل پخشش رو واسه ما تعریف می کرد اصن جوری می گفت که ما در ثانیه هزاران هزار بار مثل آفتاب پرستو رنگ عوض می کردیم از اون جایی که یک وقت این آقو در ما اثرو نکند تصمیم به تعویض دوست گرفتیم ههههه داغونم آغو از درون لهم...


که یهو دیدیم یه آقویی نشسته هزاران نفر مثل این منظومه ها با فلش مموری دورش می گردند با هزار زخمو و داغونی رفتم پیشش اسمش آقوی....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد